«بیست و هفت روز و یک لبخند»| روایت یک پرواز
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ نوشتن از جوانی که اهل حرف زدن و از خود گفتن نبوده یقینا بسیار دشوار است. آن هم جوانی که حالا دیگر نیست که دیده هایش را حکایت کند اما زندگی یک جوان ۲۵ ساله که از آرامش سرزمین سبز گیلان به دل آتش و خون زد که جلوی داعشیان ضد انسان و انسانیت بایستد، بی شک برای بسیارانی جذاب است.
"بیست و هفت روز و یک لبخند"، روایت زندگی شهید مدافع حرم " بابک نوری هریس جوان مبارز خوش سیمای گیلانی است که تصویرش روی جلد کتاب به بازیگران سینما می ماند. بابک متولد ۲۱ مهرماه سال ۱۳۷۱ بود که در ۲۸ آبان ۹۶ در بیست و هفتمین روز از حضورش در جبهه دفاع مقابله با داعشیان در منطقه البوکمال به دست تکفیری ها به شهادت رسید و در یکم آذرماه در رشت تشییع و تدفین شد.
"صدای آن ور بی سیم توی مغزش می پیچد: یکی از افراد ما کد خورده. نیروهای مستقر پای سه قله کد خوردن !چشمانش را می بندد دیگر نمی خواهد بیابان اطرافش را ببیند . خوشحالی چند دقیقه ی پیشش بابت پیشروی کاملا از بین رفته. صدای خوردن چیزی به شیشه می آید به کندی پلک بالا می دهد صاف می نشیند بابک است با همان لبخند همیشگی . - من شهید میشم ، حاجی!"
فاطمه رهبر نویسنده چیره دست گیلانی که نگارش کتاب زندگینامه این شهید را انجام داده است می گوید : سال ۹۷ مرتضی سرهنگی نویسنده و پژوهشگر شناخته شده کشورمان از حوزه هنری تهران تماس گرفتند و گفتند که یک شهید مدافع حرم در رشت داریم که خانوادهاش مایل به نوشتن زندگی نامه برای پسرشان هستند. ایشان پیشنهاد دادند کار نوشتن این کتاب را قبول کنم.
بعد از گفت و گو با پدر شهید و موافقت ایشان برای نوشتن کار، مشغول مصاحبه با دوستان، هم رزمان و همکلاسی های شهید شدم.اما خیلی وقتها هنگام مصاحبه در می یافتم که این افراد چندان بابک را نمیشناختند و طبیعتا حرفی هم برای گفتن نداشتند.
من دنبال این نبودم که آنها از بابک تعریف و تمجید کنند بلکه می خواستم ماجراهایی از بابک بشنوم و نقل کنم که مخاطب با توجه به آنها خودش بابک را بشناسد. مادر شهید نیز زن بسیار آرام و کم حرفی بود. در نخستین دیدار با خودم می گفتم نصف اطلاعات مورد نیاز کتاب را همان روز می گیرم چرا که هر مادری از بدو تولد فرزندش تا ۲۵ سالگی یک دنیاحرف و خاطره دارد . اما آن روز من فقط یک صفحه توانستم بنویسم. چون مادر شهید اهل خاطره گفتن نبودند. پس از آن با افراد زیادی مصاحبه کردم که خاطره های مشابه داشتند که تاثیری روی پیشبرد اثر نداشت. برای همین کاری که قرار بود در مدت سه تا چهار ماه تمام شود بیش از یک سال طول کشید. بارها شیوه روایت و قالب کار را تغییر دادم و در نهایت تصمیم گرفتم کتاب را به صورت روایت داستانی بنویسم.
رهبر خاطرنشان کرد: اطلاعات کم، تعداد زیاد مصاحبه کننده ها اجازه نمیداد با اسم و مشخصات واقعی شان نقل قول کنم. چون بسیاری فقط یک جمله و بعضی ها به اندازه دو سه خط گفته بودند. برای همین تصمیم گرفتم همه گفته ها را مثل پازل کنار هم بچینم و یک خط داستانی به آن بدهم و خودم روایتش کنم.
برای اینکه بتوانم این کار را در قالب داستان بریزم دوباره مصاحبه ها را شروع کردم. روی جزییات، مکان، زمان، فضا و حتی آب و هوا دقیق تر شدم . در نهایت سال ۹۸ بعد از یک سال و دوماه، کار را تحویل ناشر دادم.
فاطمه رهبر سال ۱۳۶۲ در بندر مه آلود انزلی چشم به جهان گشود. این نویسنده جوان در مورد چگونگی آغاز به نوشتن می گوید: از سال ۸۶ وارد دنیای ادبیات داستانی شدم و کم کم سر انگشتانم به جادوی قلم سحر شد و در ژانر داستان کوتاه شروع به نوشتن کردم . او پیش از این یک کتاب به نام " مردها با سلیقه خودشان روفرشی نمی خرند" منتشر کرده و در جشنواره های داستان نویسی استانی و کشوری متعددی حائز مقام شده است.
"بیست و هفت روز و یک لبخند" از سوی انتشارات خط مقدم در شمارگان یکهزار نسخه و با بهای ۳۴ هزار تومان منتشر شد و به سرعت به چاپ دوم رسید.